علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین