محمد است و علیست آری
به خُلق و خَلق و به قد و قامت
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
غالب شده بود ترس بر عرصۀ جنگ
پر بود تمام معرکه از نیرنگ
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی