چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
به یاری تو به میدان کارزار نیاید
جماعتی که به رزق حلال، بار نیاید
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا