تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست