آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود