شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت