گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت