چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی