رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی