گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم