مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم