ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است
پرواز بیکرانه کشتیها
در ارتفاع ابر تماشاییست
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم