سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است