این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب
بیتو خو گرفته با زخمههای آفتاب
دوباره پیرهن از اشک و آه میپوشم
به یاد ماتم سرخت، سیاه میپوشم
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است