چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم