بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم