تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند