ای از شعاع نور تو تابنده آفتاب
باشد ز روی ماه تو شرمنده آفتاب
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جایجای زمین نقشی از بهار زدند
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم