پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
یوسف، ای گمشده در بیسروسامانیها!
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی