مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست