پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم