گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو