گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است