سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس