گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده