در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود