کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی