کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه