وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست