روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
آب از دست تو آبرو پیدا کرد
مهتاب، دلِ بهانهجو پیدا کرد
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست