زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست