تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت