هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود