فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام