پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها