ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد