آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود