وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها