سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی