ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده