هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد