ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی