ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی