هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها