تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست