فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است