دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را