در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود