خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟