پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟